بازدیدها: 0
این فایل در قالب ورد Word در ۱۱ صفجه تهیه و تظیم و در آن به باغ پارسي پرداخته است.
گنجينه و ثروت باغ پارسي
باغ، همانند سندي منعكس كنندة فرهنگ و اجتماعي است كه آن را ساخته و با آن زندگي كرده است. در رابطه با منشاء خود چه بخاطر ارزشهاي زيباشناسي چه بخاطر ارزشهاي احساسي يا گياه شناسي، باغ هميشه داراي توصيفات متفاوت بوده است. دقيقاً در اين رابطه چه از ديد ماده گرايي و چه از ديد روحي و رواني درك باغ در حالات كلي و ارتباطي كه بين انسان و طبيعت در آن به وجود مي آيد، قابل توجه و دقت بيشتري است. با اين وصف، بسيار بهجا است كه باغ را همانند نياز به قلب و يا ذهن براي انسان تجسم كرد، مكاني براي استراحت، خلوت و تنهايي جهت تمركز و در خود نگريستن، بدون در نظر گرفتن كاركردهاي كشاورزي، گياهشناسي و معماري، زيباشناسي و يا تزئيني.
علاقه به فرهنگ اسلامي و باغهاي آن سبب رشد آنها شد تا جايي كه اهميت مدل چهاربخشي در باغها و كاربرد اين طرح كاملاً درك شد. به اين دليل لازم است كه مشخص شود كه چگونه باغهاي پارسي، در قصرهاي مجلل كوروش و باغهاي ساسانيان و بعد از آن صفويها در اصفهان، شيراز، تبريز و در كرانه درياي خزر شكل و سبك باغ را تا دوران قاجار، پيش بردهاند. مدل چهاربخشي باغ پارسي كه به نام چهارباغ شناخته شده، در تمام دنياي اسلام رواج دارد: در بغداد، در سامرا و حتي در مصر، در مراكش، در اسپانيا و در سيسيل.
كشورگشايي تيموري، در عوض چهار باغ را در آسياي مركزي ترويج داد: در سمرقند، هرات، بخارا و كابل كه حتي باغهاي هندوستان مغول را نيز تحتالشعاع قرار داد.
تفاوتهاي اساسي در اين تيپولوژي كه مدل چهارباغ را پيش گرفت، در شرق و غرب ديده مي شود. اگر در سرزمينهاي تحت سلطة پارسها باغ به مفهوم واقعي كلمه در نظر گرفته مي شد، از آن ميتوان به عنوان فضايي جهت گريز از شرايط سخت اقليمي، شرق و غرب كه هر دو از نظر زمينه با هم متفاوتند، ياد كرد. اين فضاها از يك سو در مشخص كردن معماري شهري و از سوي ديگر در نمود معماري بناهاي مذهبي و گورستانها استفاده ميشد.
در اين صورت، باي به ناچار، جهت مطالعه تاريخي باغهاي اسلامي تمام كشورهاي شرقي (از ايران تا شبه قاره هند) و غربي (بينالنهرين و اسپانيا تا آفريقاي شمالي) را مورد بررسي قرار داد. سرزميني بس پهناور كه در آن مردم و فرهنگ و نظرهاي هنري در يك ديگر جوشيده و تأثير گذاشتهاند، و هنر باغسازي در آن، يكي از عوامل اصلي تركيب دهندة عربي آن فرهنگها بود كه با تجربه ها، رسوم و فرهنگ قومهايي كه تحت سلطة آنها قرار مي گرفتند، تركيب مي شد. بسياري از جنبه هاي فرهنگ پارسي، از جمله طرح باغها، توجه اعراب را به خود جلب كرد. عنصري كه در باغهاي پارسي مورد استقبال اعراب قرار گرفت، همانا هماهنگي آنها با نوشتههاي قرآني بود. گواينكه پارسها نيز برداشت و قالب زردشتي خود را از بهشت به همين گونه داشتند.
«تأثير تمدنهاي سرزمين پارس هميشه و به شكل قوي در مردمي كه از آن به هر بهانهاي، مهاجرت کرده¬اند يا بر آن تسلط، داشته¬اند، ديده ميشود».
ادبيات و هنر در ايران باستان، حتي عربهاي تسلط گر را محو خود كرد و تأثيرات خود را تا بربريهاي مخربي آن زمان نيز رساند. گو اينكه پارسها، قوانين و فرهنگ خويش را، به مردمي كه در فلات پارس قبل از ايشان بودند، تحميل كردند، ولي به راحتي نيز فرهنگ و مراسم آنها را از آن خود ساختند.
در قالب اجتماعي، تصوير افكار ظريف و بُرندة آنها در فضا، و انعكاس آن در تمام كساني كه اين سرزمين را اشغال مي كردند، ديده مي شد. به اين دليل اين مردم باستاني كه دنياي غرب را جوان نمودند، توانستند شخصيت و تماميت فردي خود را به صورتي حفظ كنند. اينان با تجربهاي ديرينه كه از قرنها به دنبال خود ميكشند همانند جواناني، با چشمان خود مردماني را كه بر اين سرزمين باستاني قدم نهادند، نگريستهاند».
جهت درك بهتر فرهنگ پارسي، تركيب جغرافيايي آن و نيز آب و هواي آن نبايد فراموش شود. سرزمين آن خشك و باير و بيشتر بياباني است و وجود آب و تشكيل يك واحه غني از گياهان در اينجا هميشه يك نعمت باارزش الهي به حساب ميآمده. تعجبآور نيست اگر بگوئيم كه با وجود سختيهاي جغرافيايي تمام شاهان و سلسله هايي كه بر اين كشور حكمفرمايي مي كردند، در صدد بزرگ كردن و كشورگشايي براي حل مشكل آب و آبرساني به اين كشور بودند. تمدن پارسي در حقيقت در اين جهت با سيستم آبرساني مصنوعي رشد كرده و در اين مسير از شاهكارهاي مهندسي آب رساني چه از نظر فن آوري و چه از نظر زيبايي شناسي برخوردار است. و اين دقيقاً به اين دليل است كه آب نعمت باارزشي به حساب ميآمده كه بايد با دقت خاصي مصرف مي شده، و به همين دليل توجه خاصي در پخش آن ميكردند كه در حركتها و بازيهاي بسيار زيبا و جادويي، همچون مايع حياتي يك ميكروكليما در باغها ديده ميشد.
قدر مسلم، پارسايی اين مردم و هيجاني كه در مقابله و روبرويي با منظرهاي سبز و خرم به آنها دست مي داد، با آب و هواي خشك و درياهاي نمك و كوهستانها در تضاد بود، ولي همين باعث خلق معماري كه مشخصة آنها است يعني چهارباغ شد كه در واقع نماد باغ پارسي است.
از آنجا كه نمايانگر چهار نقطة فضا و چهار عنصر اصلي زندگي آب، هوا، خاك و آتش است كه ريشه آن از يك باور كهكشاني كه منطبق بر دين زرتشتي است، سرچشمه ميگيرد: باغهاي بسياري در اين سرزمين از اين طرح استفاده كردند. اين چهار عنصر همزمان به حالت زنده در يك چشمه، در يك حوض ديده مي شود كه نمايانگر زندگي ابدي است.
سرزمين پارس، و نه فقط سرزمين فعلي ايران، بلكه سرزميني كه شامل تركستان و عراق نيز مي شود از اولين سرزمينهايي است كه تحت تسلط اسلام درآمد. از آنجايي كه قرنها با دين زرتشتي زندگي ميكرد و مردم آن به پرستش عناصر طبيعي خو گرفته بودند، وقتي دين اسلام به آنها ارائه شد بسياري از آداب و رسوم طبيعت گرايي آنها به جاي خود باقي ماند. پارسها عشق و علاقة خود را به گياهان و به باغها حفظ كردند و با وجود نفوذ اسلام باغ را تبديل به مكاني مقدس نمودند كه نمودار بهشت ابدي بود. به اين طريق باغ، با خلق و خوي اسلامي آميخته شد و بهشت به عنوان باغي پر از نعمتهاي الهي به شمار آمد، جايي كه رودخانه ها و نهرها در آن جريان دارند و ميوهها و حوريهاي بهشتي در آن نهايت خوشبختي را براي انسان رقم ميزدند.
با اين وجود طرح و ساخت باغهاي پارسي هماورد فرمهاي معماري و متعلق به دوران پيش از اسلام و نيز پس از آن است. در همين راستا بايد ذكر كرد كه طرح اصلي باغ و ترتيب گذرها و كشت درختان و گلها، از طرف اعراب دچار تغييرات آنچناني نشد. بعدها همراه با توسعة اسلام، اين هنر پارسي تا سرزمينهاي دوردست نيز رسيد: از قارة هندوستان تا اسپانيا با حفظ معماري پارسي حتي در ساختار ساختمانهاي مذهبي. با اين حال اگر باغهاي پارسي را مورد مطالعه قرار دهيم، متوجه مي شويم كه بين آنها تفاوت زيادي وجود ندارد و همان اصول معماري و خطوط اوليه خود را حفظ كرده اند.
همچنين از طريق اوصاف ادبي و حفاريها ميتوان تعدادي عناصر ثابت در طراحي اين باغها چه از نوع پارسي و چه اسلامي، پيدا كرد: نوع رفتار با زمين، چگونگي نوع گياهان، فناوريهاي به كار گرفته شده جهت آبياري، همگي از عناصر ثابت در اين باغها هستند. باغ به عنوان مكان نمونه جهت تأمل بايد تمام پنج حس را به نوعي متأثر كند. و در همين راستا، در مقابل چشمها جلوة خارقالعادهاي از نظم و رنگ و هماهنگي خطوط در معماري ديده ميشود. براي شامه عطر جام گلهاي متفاوت و جهت چشايي انواع ميوه هاي شيرين و خوشمزه، براي حس شنوايي زمزمة آب كه گاه با آرامش و گاهي محكم و قوي در حركت بود. آب در اين صورت، صداي باغ مي باشد و به نوعي تجلي صداي خدا است.
صوفيگري و دلبستگيهاي عرفاني نيز تأثيرات مهمي در نوع تيپولوژي باغ در اين سرزمين داشتند. بسياري از محققان جوانبي از آن را نشان داده و شاخصهاي اصلي آن را كه به نظر در طرح چهارباغ نقش كليدي داشته و از پارس به ديگر سرزمينهاي اسلامي برده شده، مشخص كردهاند: جنگلهاي مقدس، نهرهايي كه يكديگر را قطع ميكنند، رديف درختان به شكل موزون و هم محور، درختان معطر، گلها و گياهان گرانبها، شكارگاههايي كه معمولاً با ديوارهاي بلند حصار ميشدند، چشمه ها، گذرها و مسيرهاي آب رساني، مناظر بزرگ آب و فضاي سبز مانند استخر و درياچه، عمارات كلاه فرنگي، قفسهاي بزرگ پرندگان؛ اينها همه برخي از عناصر ثابت در اين باغها با يك گذر تاريخي است. كه در خود وابستگي ادامهداري در نوع تيپولوژي پارسي باستاني تا به امروز را داراست.
براي نوع تركيب باغ يك نوع هندسي، در راستاي خطوط و زوايا در نظر گرفته مي شد. باغ معمولاً در زميني شيبدار احداث مي شد و اين به دليل راحتي در آبياري آن بود. باغ را حصار ميكشيدند و حداقل داراي يك نهر اصلي با يك نهر فرعي كوچكتر بود كه نهر اصلي را با يك زاوية عمود قطع مي كرد. در وسط باغ يك حوض يا استخر قرار داشت كه گاهي جاي خود را به يك عمارت كلاه فرنگي مي داد كه پلاني مركزي داشت و معمولاً سه يا چهار طرف آن باز بود كه بدينگونه با خارج رابطهاي باز و ادامهدار داشت.
طرح باغ، معمولاً متوازن و منظم بوده و به طريقي دنبالهروي كانالهاي اصلي و فرعي آب بوده است كه هر چندگاه به وسيلة يك حوض يا استخر قطع ميشدند، اين كانالها مي توانستند در سطوح مختلفي قرار بگيرند، به شكلي كه جريان آب در آنها صداي خوشايندي توليد كند. كف آنها معمولاً با سطح ناهمواري فرش مي شد، كه در هر صورت جريان توزيع آب را انجام مي داد؛ كه اين ناهمواري نيز به نوبه خود باعث ايجاد صداي آب ميشده.
در اينجا گياهان بسيار متنوعي وجود داشتند، درختاني جهت استفاده از ساية آنها، درختچهها، گياهان برگ پهن، كاجها و سروها و مجموعة گياهانِ نه چندان بلند كه به هندسه باغ بستگي داشت. درختان و گياهان به شكل يك در ميان كاشته ميشدند آنهايي كه برگ خود را در زمستان از دست مي دادند، و پس از آن درختان هميشه سبز و باز به همين طريق كه سبب ايجاد رنگآميزي بسيار زيبايي در طي تمام فصلها ميشد.
با توجه به كاربرد قوانين و رياضيات، قابل توجه است كه معمولاً تقسيم بندي فضاها با دربرگرفتن عدد دو و يا ضريبي از آن بوده است. بسياري از باغهاي پارسي در حقيقت، حداقل به دو قسمت تقسيم مي شدند. تقسيمبنديهاي بعدي به دنبال آن و ضرايب عدد دو بوده و اين تا عدد هشت نيز تكرار مي شده است، كه نمايانگر باغهاي بهشت است. از نظر سمبوليك نيز نمودار رياضي بينهايت است. در قرآن نيز دو عدد دو آمده است :
«براي كساني كه ترس از حضور در جايگاه الهي داشتهاند دو باغ […] كه در هر دوي آنها دو چشمه مي جوشد و […] در هر دو آنها انواع ميوه ها […] و بعد از آنها دو باغ ديگر وجود دارد […] كه سبز تيره […] و در هر دوي آنها دو چشمه مي جوشد».
وجه مشترك باغهاي پارسي و باغهاي آسياي مركزي و جنوبي، طريق استفاده آنها از آب است. اسلام طريق استفاده سمبوليك آب را از يك مدل باستاني و اوليه كه جوابگوي خط مشي اين ايمان جديد نيز بود، گرفت. اين مدل همان چهار باغ بود كه در اغلب موارد از طرف سرزمينهاي مسلمان جديد، قبول شد. اسلام با ايجاد تغييرات كوچكي، براي استحكام يك ايمان قوي و فرمانبرداري كامل و بدون شرط غالب و مغلوب همان تيپولوژي پارسي را به كار گرفت. با استناد به مدارك ادبي و موجود چهارچوب كلي باغهاي پارسي از همان دوران قبل از اسلام (نيمة قرن هفتم) وجود داشته و در زمان هخامنشيان، (قرن پنجم قبل از ميلاد مسيح) نيز ديده شده است. بعدها همان مدل در دورة ساسانيان (قرن سوم وچهارم) زماني كه مسلك زرتشت، به اوج خويش رسيده بوده در باغهايي كه داراي عناصر طبيعي، همان عناصري كه پرستش ميشدند، به چشم ميخورد. در بين اولين باغهاي اين دوره ميتوان از كاخ اردشير دوم در قرن پنجم ميلادي و كاخ كوروش در پاسارگاد كه متعلق به يك قرن پس از آن بوده و نيز باغهاي كاخ خسرو دوم در قرن ششم ميلادي نام برد. اينها نمونه هايي از باغ پارسي هستند كه نشاندهندة وجود اين نوع باغ قبل از ظهور اسلام سرزمين پارس است.
به اين سندها و مدارك، آنهايي كه متعلق به دوران پس از اسلام هستند، اضافه مي شود. اين باغها نشانگر باغ بهشت موعود محمد است كه از طرف اعراب به ساير نقاط ديگر انتشار پيدا كرد و تغييراتي نيز در آن داده شد، كه آن را در داخل شهر- قلعه هاي خود وارد كردند.
درباره معماري مدني شهرهاي قديمي اسلامي، اطلاعات بسيار كمي داريم، ولي آثاري از قلعه هاي زمان امويه (۶۶۱- ۷۵۰) و پس از آن از ساختمانهاي دورة عباسيه (۷۵۰- ۸۷۸) در كشورهاي سوريه، عراق و اردن، باقي مانده است. در بغداد خرابههاي ساختمانهاي مسكوني خارج از شهر كه باغهاي آنها به شكل تراس بوده و بر درة دجله تسلط داشتند، ديده مي شود. در اين ميان قصرهاي غزنوي نيز (قرن نهم و دهم ميلادي) قابل توجه فراواني هستند كه در آنها از فناوري پارسي در مجموعه هاي تركيبي استفاده شده. اين قصر داراي پلان چهارضلعي و حياطي در مركز هستند كه چهار ايوان بر دو محور اصلي، روبروي حياط باز ميشود، اين قصرها داراي معماري بسيار جالبي بودند (قلعه اي در بازار لشكري متعلق به ۹۹۷ ميلادي). اينها همه قصرهايي هستند كه در اطراف آنها باغهاي زيبا، استخرهاي آب و عمارات كلاه فرنگي قرار داشته است. اما طرح اين قصرها از دوران امويه تا ناصريه در آفريقاي شمالي تا شبه جزيره اسپانيا تغييرات فراواني يافت. طرح يا تيپولوژي رسمي باغ، تبديل به يك عنصر روزمرة معماري پالاتيني شد، همانند حضور ضروري يك زبان تجملي و معتبر. حتي پس از نفوذ كامل اسلام به طرف غرب، همچون گذشته توازن بين معماري سازهاي و منظرهاي با ارجحيت دادن به منظره حفظ شد. به اين ترتيب در گرانادا و بسياري موارد ديگر در اسپانيا، كه بلندي مكان باعث ديد بيشتري از اطراف مي شد، يك هماهنگي و تلفيق كامل بين هنر و طبيعت ديده ميشود. اين نمادها بر يك معماري جديد دلالت دارد كه در آفريقاي شمالي و سپس در اسپانيا به چشم مي خورد. يك دگرگوني هنري كاملاً مستقل كه در قلمروهاي بربرها مكان رشد خود را يافته بود: المراويهها (۱۵۰۶- ۱۱۴۷) و الهاديها (۱۱۳۰- ۱۲۶۹). شهرهاي بزرگي كه ميتوان از مراكش در سال ۱۰۶۲ و تلمسن در سال ۱۰۸۲ احداث كردند نام برد، نيز قلعة مكنس را تقويت و بازسازي كرده و الجزيره و افريقاييه (تونس كنوني) را فتح كردند. در اين راستا از مراكش تا سيويليا با گذر از رباط ، فز ، چوتا و جيبيلترا سبب بيشتر شدن تزئين باغها شدند و با استفاده از فناوريهايآبرساني به اين باغها آب زيادي رساندند.
بازتاب دقيق اين دو حكومت در نوع باغ متفاوت بود. اولي تبلور خود را در رياض يافت. يك باغ چهارضلعي مشخص، كه در آن محور اصلي به موازات و در امتداد نهر اصلي آبرساني بود كه در انتهاي دو سر آن دو عمارت كلاه فرنگي قرار داشت ميراث چهارباغ پارسي بود. باغي كه در سرزمينهاي اسپانيا در حياط دروني تبلور خود را نشان داد كه نمودار هماهنگي و ظرافت بين آب و معماري است. در داخل اين نوع باغ تركيب و تقسيم فضاها بسيار پيچيده است. براي مثال باغهاي الحمرا ، نقطة اوج اين سنت طولاني را كه شروع آن از كردوا در نيمة قرن هشتم، زماني كه امويه، اولين حكمفرماي آندولوسي، سازمان كشاورزي الروساتا را احداث كرد. از آن زمان، باغ، در پايتختها و كاخهاي سلطنتي بقية اسپانيا شيوع پيدا كرد.
…